نگه داشتن آدرس



من بر عکس شما معتقد نیستم که خدا  درچه هاشو بروم بسته

 

من ایمان دارم و قطعا کامل ایمان دارم
وقتی کسی چیزی یا کسی رو با همه وجودش بخدا قطعا خدا اونو توی مسیر ش قرار میده

مشکل مائیم نیمهچیزی رو از خدا میخوایم
کامل نمیخوایم
یا با ترس میخوایم
یا با نگرانی

یا
وقتی انسان بجایی برسه با خودش رو راست باشه
با دنیای اطرافش رو راست باشه
و بدون ترسبدون نگرانی
بدون شک
اون چیز یا کسی رو بخواد
و بیان کنه
شک نکن خدا اونو بهش میده

کافیه برای اینکه ادم خودش رو امتحان کنه
اون خواسته شو کامل بدون یه ذره پنهان کاری روی مثلا صفحه مجازیش
بنویسه
وقتی کسی بتونه واقعی خواسته شو توی دنیای واقعی بیان کنه شک نکن درچه های خداوندی بروش باز میشه

دنیای مجازی ه راحت ترهنوشتن خواسته

مشکل مانیم خواسته هامون ناقص هستشن
یا بدون ایمان
یا با نگرانی قضاوت دیگران

بدون ترس می تونید ایا خواتته تون رو مشخص با اسمحالا شی یا ادم
کامل توی دنیای مجازی بنویسید؟؟

یقین بدونید جواب خدا بستگی به نحوه خواستن ما داره
وقتی نیمه ونصفه نیمه  خودمون توان بیانش رو نداریم
چطور خدا  بهمون نگاه کنه

خدا برای ارتباط روش و دستور گذاشته
حس  نیت رو بر اساس انرژی و عزم خواستن رو با شهامت بیان

ایا مطمئنی بنده من این چیزی رو که میخوای؟؟
مطئنی میخوای؟/
اگه مطمئنی

ثابت کن بنویس کامل

مثلا خود من وقتی یکی رو میخواستم

بارها می نوشتم توی جایی که طرف هم نمی تونست ببینه یا بخونه
می نوشتم
خدای من رو میخوام

خدا یه سال دیگه کاری کرد اومد سمتم
و عاشقم شد

مشکل اینه همیشه لطف خدا با حس وحال درونی وبیرونی ما منطبق میشه

من ایمان دارم دو نفر همو بخوان شهامت بیانش رو داشته باشند
حداقل شهامت نوشتنش رو کامل داشته باشند
انرزی هاشون رو یکی بکنند
خدا هم لطفش رو شامل حال ما میکنه

مشکل خود ادما هستند
نه خدا

وقتی بین من واون فاصله افتاد
چون شک افتاد دلشحسش عوض شد
مشخصهخدا وقتی یکی از دو نفر شکل خواسنتش عوض میشه
بر اساس میل اونا رسیدن رو هم محال میکنه
در اصل
بروز لطف خداوندی بستگی به نیت و صداقت و شهامت من در باره اون خواسته داره
امتحان کن یه چیزی شی ئیکسی
رو که با نیت قلبی بخواه و هر ماه یه بار بنویس مثلا توی این وبت
که من فلان ادمفامیلش فلانبچه فلان مادر رو میخوام

ببین خود بخود اون ادم پیداش نمیشه؟؟

میشه

امیدوارم تونسته باشم
درست بیان کنم
مشل از نوع خواستن ماستکه ناقصه والا خدا بی اندازه سخاوت منده


 

شما می توانید تصمیم بگیرید که چه شود,
و تو می تونی هر چیزی باشی,

 

دوست

عشق

رفیق

همکار

.

.

.
اما هیچ وقت برای کسی چیزی که واقعا تو دلت نیست نباش, یک چیز

 

خیلی با ارزشهخودت باش خود واقعیت بهتره از  یه حس دورغ و یا گنگه

 

پس یه دوست بودن خیلی با ارزشه یا عشق بودن ولی واقعی نبودن

 

یه رفیق بودن خیلی ارزشش بیشتر ز خیلی چیزاست

 

یادتون باشه

اونچه که واقعی هستیدبا ارزش ترینه

 

حداقل برای من با ارزش ترینه

 

تعریفی که  از این بودن دارید

 

ممنونم که خودتون بودید

 

و توی این خوب بودن

حس دروغی نداشتید

 

میشه یه دوست مجازی خوب بود

خوب وتاثیر گذار

 

یا یه عشق آتشین کوتاه

عشق اگر عشق باشد برای همیشه ابدی  ست

رفیق اگر رفیق باشد برای همیشه ابدی است

 

و دوست ی

گلی است که هدیه میدیهد

 

به آنکس که خودتان دوست دارید

مانا باشید

++درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم . نوروزتان پیروز


 

 

شما می توانید تصمیم بگیرید که چه شود,
و تو می تونی هر چیزی باشی,

 

دوست

عشق

رفیق

همکار

.

.

.
اما هیچ وقت برای کسی چیزی که واقعا تو دلت نیست نباش, یک چیز

 

خیلی با ارزشهخودت باش خود واقعیت بهتره از  یه حس دورغ و یا گنگه

 

پس یه دوست بودن خیلی با ارزشه یا عشق بودن ولی واقعی نبودن

 

یه رفیق بودن خیلی ارزشش بیشتر ز خیلی چیزاست

 

یادتون باشه

اونچه که واقعی هستیدبا ارزش ترینه

 

حداقل برای من با ارزش ترینه

 

تعریفی که  از این بودن دارید

 

ممنونم که خودتون بودید

 

و توی این خوب بودن

حس دروغی نداشتید

 

میشه یه دوست مجازی خوب بود

خوب وتاثیر گذار

 

یا یه عشق آتشین کوتاه

عشق اگر عشق باشد برای همیشه ابدی  ست

رفیق اگر رفیق باشد برای همیشه ابدی است

 

و دوست ی

گلی است که هدیه میدهید

 

به آنکس که خودتان دوست دارید

مانا باشید

++درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم . نوروزتان پیروز


فهمید دارم حسرتی ، داغی ، غمی ، فهمید

از حجم اقیانوس دردم ، شبنمی فهمید

می گفت یک جایی دلم دنبال آهوئی است

فال مرا فهمی نفهمی ، مبهمی فهمید !

این کولی زیبا دو ماه از سال می آمد

وقتی که می آمد تمام کوچه می فهمید

امسال هم وقتی که آمد شهر غوغا شد

امسال هم وقتی که آمد عالمی فهمید

او داشت هفده سال یا هجده ، نمی دانم

می شد از آن رخسار زرد گندمی فهمید :

" مو فالگیرم . . . اومدم فالت بگیرم . . . های "

فهمید دارم اضطرابی ، ماتمی ، فهمید

دستم به دستش دادم و از تب ، تب ِ سردم

بی آنکه هذیان بشنود از من ، کمی فهمید :

" بختت بلنده ، ها گلو ! چشمون شیطون کور

راز تونه گفتُم پرینو آدمی فهمید "

هی گفت از هر در سخن ، از آب و آئینه

از مهره مار و طلسم و هر چه می فهمید

با این همه او کولی خوبی نخواهد شد

هر چند از باران چشمم نم ، نمی فهمید

می خواند از آئینه راز ماه را اما

یک عمر من آواره اش بودم ، نمی فهمید !

محمد حسین بهرامیان

 


 

 

 

 

شما می توانید تصمیم بگیرید که چه شود,
و تو می تونی هر چیزی باشی,

 

دوست

عشق

رفیق

همکار

.

.

.
اما هیچ وقت برای کسی چیزی که واقعا تو دلت نیست نباش, یک چیز

 

خیلی با ارزشهخودت باش خود واقعیت بهتره از  یه حس دورغ و یا گنگه

 

پس یه دوست بودن خیلی با ارزشه یا عشق بودن ولی واقعی نبودن

 

یه رفیق بودن خیلی ارزشش بیشتر ز خیلی چیزاست

 

یادتون باشه

اونچه که واقعی هستیدبا ارزش ترینه

 

حداقل برای من با ارزش ترینه

 

تعریفی که  از این بودن دارید

 

ممنونم که خودتون بودید

 

و توی این خوب بودن

حس دروغی نداشتید

 

میشه یه دوست مجازی خوب بود

خوب وتاثیر گذار

 

یا یه عشق آتشین کوتاه

عشق اگر عشق باشد برای همیشه ابدی  ست

رفیق اگر رفیق باشد برای همیشه ابدی است

 

و دوست ی

گلی است که هدیه میدهید

 

به آنکس که خودتان دوست دارید

مانا باشید

++درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم . نوروزتان پیروز


در حال مطالعه وب  یکی از دوستان بلاگفایی ها  بودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

که نوشته بود  داشتم کتابی میخواندم

 

کتابی که به سختی در دست فروشی های

 

خیابان انقلاب پیدایش کردم

 

خارج از اینکه موضوع کتاب چی بود  در لحظه واحد دو موضوع به ذهنم خطور کرد

 

و باعث شد این سکوتم رو برای چند لحظه ای بشکنم ودست به قلم بشم

 

اول: یاد گذشته افتادمیاد روزهای دانشجویی ، یاد پرسه های مداوم خودم توی

 

کتاب های پهن شده کنار خیابونتوی مغازه های دخمه  وار   انتهای ساختمون های

 

اول خیابون انقلاب تا سر 16 آذر

 

یاد اون روز افتادم که کتاب 3 جلدی  شمس وطغری رو که کتاب نفیسی بود رو پیدا کردم

حداقلش  کتاب برای من نفیس بود درسته از دستش دادم بخاطر امانت نداری 

یکی از وابستگاناما یادمه سه جلد رو توی دو روز مداوم خوندم  و روز سوم ریاضی 2 رو با نمره

9 افتادم

وسط اینجایی  که رسیدم موضوع دوم که به ذهنم رسیده  رو به زبان قلم جاری کنم  یه خاطره دیگه توی ذهنم متبادر شد

اونم وقتی بود  که سری دوم به جبهه رفته بودمعید سال 67 رو رد کرده بودیم

قبل اون توی گردان 156 بودم همون گردانی که توی عملیات کربلای 4 و 5  کلی از دوستام شهید شدند

که خود این یه وب لاگ جدا گونه داره که فعلا فعال نیست

یادم افتاد زمستون سال 66 که من اینبار بی سیم چی گردان بودم  و آماده شده بودیم  برای عمیلیاتی در غرب کشورکه بعدا گفتن بخاطر اینکه پل سر راه محور عملیات رو سیلاب بردهمنتفی هستو

گردان رو فرستادن مرخصیاما من دوست نداشتم برگردم مرخصی ماموریت گرفتم مستقیم رفتم شلمچه خط مقدم عضو گردان 159 شدمبعنوان پیک گروهان

 

وقتایی که یکی دو روز بر میگشتیم مقر ابادان  برای استراحت ( هتل کاروانسرا ) من یه جا بند نمی شدم

می رفتم توی شهر گشت دادن

 

وقتی از میون خونه های  مردم که غارت شده بود رد می شدم با هر  شی ئی   جلوه یه زندگی توی اون محل برام روشن می شد با اینکه سنی نداشتم وقبلا نرفته بودم اباداناما انگار آدم های  هر جایی که پا میذاشتم توسط دیدن بصری این اشیاء با من حرف می زدند.

گاهی یه مشت عکسگاهی کتاب

گفتم کتاب !

توی همون روزا بودیه  روزنه  یه در مخفی پیدا کردم به موتور خونه هتل و از اونجا رسیدم

به یه اطاقپر بود از کتاب های انباشته شده

 

ب حرص و ولع کتاب های پر پر شده رو میگشتم

 

یه کتاب پیدا کردم

پر  بود از داستان های کوتاه

کتاب برویم پیش قاضی نوشته کوروس بابایی

کتاب حاصل از داستان های واقعی مشکلات خانوادگی زوجی بود که با آب و تاب و هنر خاصی نوشته شده بود

 

اون کتاب رو هم سال ها داشتم اینقدر داستان های این کتاب جداب بود چندین دست  بین دوستان چرخید و بازم برگشت پیش خودم

هنوزم فکر کنم اگه کارتن های کتاب هامو باز کنمشاید  وسط کتاب های انبار شده باشه

خیلی خودنی بود

 

اون کتاب  قصه ای داشت مربوط به یه مهندس( مهندس ش یادمه ساشم مهندس قصه یادم نیستشاید همین روزا  بازم کتاب رو پیدا کردم و اومم نوشتم اخرین قصه رو توی این وب)

که الان فکر میکنم 70 درصد  اون آخرین داستان کتاب انگار زندگی خودم بود

+ از موضوع سوم صرف نظر میکنم  از اون فقط به این  بسنده میکنم   خدایی خیلی بده  ما آدمای  توی فضای مجازیحداقلش از همه فضای مجازی فقط همین بلاگفا رو بگم بهترهچون بلاگفا  یه جور حیاط خلوتمجازیه و برای هر کسی دفترچه خاطرات دیجیتالی هستش

 

خدایی خیلی قشنگ نیست ما به آدم های  این فضا بعنوان یه کتاب نگاه کنیم

من میگم اگه قرار بود آدما کتاب باشند خودشون داستان خودشون رو می نوشتنداونوقت می شد بازگو کردن وروایت

اینجا خوندن بدون قضاوت مشکلی نداره

 

یا وقتی مردند این ادما یکی بیاد خاطره هاشون رو بنویسهاینجا هم اشکالی نداره.بخونیم اون  ها رو بعنوان یه کتاب برای درس گرفتنبرای  رفع کنجکاوییا هر چی

 

اما وقتی یه آدم زنده است

از خاطرات روزانه ش ی نویسه

از مشکلات

از حس هاش

از هر چی

یادمون باشه اینجا دیگه با کتاب  سر وکار نداریم

 

اینجا با یه قلب سر و کار داریم

یه وقت سراغ این ادما نریم قلبشون رو برای خودمون بعنوان کتاب باز نکنیم

 

یادمون باشه وقتی یکی قلبش میزنه

یعنی نبض زندگیش

 

یعنی محل رازش

 

یعنی محل عشق

 

خونه عشق ادما رو  با کنجکاوی  بعنوان یه کتاب نخونیم

 

خونه دل ادما رو اگه هم باز کردیمم

 

برای این باز کنیم

 

که عطر گل یاس و مریم رو توی اون خونه  پر کنیم

 

و نریم برای رو کردن دست دلی برای

این بریم

که دست دلی رو بگیرم

یادتون باشه

قلب آدما خونه خداست

 

خونه دلتون پر ازعطر گل یاس ومریم

 

م( اشیل  2.24    نهم اسفند 97)

 


"دوستت دارم" حرمت دارد.

آدمهـایـی هستنـد که:
شـایـد کم بـگوینـد دوستت دارم.!
یـا شـایـد اصـلا به زبـان نیـاورنـد دوسـت داشتــنشـان را ،
بهشـان خـرده نـگیریـد ،
ایــن آدمهـا فهمیـده انـد دوستت دارم
حـرمـت دارد ، مسئـولیـت دارد ،
ولی وقتی به کارهـایشـان نـگاه کنی ،
دوسـت داشتــن واقعی را میفهمی ،
میفهمی که همه کار می کنـند
تـا تـو بخنـدی ، تـا تـو شـاد بـاشی.!
آزارت نمی دهـند ، دلـت را نمی شکننـد ،
من ایــن دوسـت داشتــن را می سـتایـم.

"زویـا پیـرزاد"

 

+ بهترین هدیه برای پاس داشتن روز عشق   نگه داشتن وبلد بودن حرمت دوست داشتن است

   رابطه هایتان پر از حس احترام و عشق هایتان به رنگ ابدیت باد


برای مدتی نیستم

 

بغض را در سینه میشکنم

و اشک را در کوهستان می ریزم

 

اما    غرورم  را فقط برای عشق

 

+ برا مدتی نیستمنمیدونم یه روز باشه یا چندین ماه

  

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن

زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ

نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را

پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد

ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!

شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است

ابر چشمم ژاله‌بار است

این قفس چون دلم تنگ و تار است

شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!

دست طبیعت! گل عمر مرا مچین

جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این

بیشتر کن

مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

عمر حقیقت به سر شد

عهد و وفا پی‌سپر شد

نالهٔ عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی ی وطن و دین بهانه شد

دیده تر شد

ظلم مالک، جور ارباب

زارع از غم گشته بی‌تاب

ساغر اغنیا پر می ناب

جام ما پر ز خون جگر شد

ای دل تنگ! ناله سر کن

از قویدستان حذر کن

از مساوات صرفنظر کن

ساقی گلچهره! بده آب آتشین

پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین!

ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!

کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد

کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

 

 


یک نفس، باتوکشیدن، به جهان می ارزد ."
ساعتی با تو ، به صدسال زمان می ارزد "

 

لحظه ای خیره به چشمان تو و مست شدن
به سبوی همه ی باده کشان می ارزد .! ."
❤️ ❤️
ارزش بودن همراه تو، درمقیاسی ست .
که به اندازه ی هرگنج نهان می ارزد .!

تابشی را که نگاهت به دلم می ریزد .
به شب و گنبد الماس نشان، می ارزد ."

عشق تا در بزند، دل به تپش می افتد
تپش عشق ، به شور وهیجان می ارزد

 

 

+ بهاره ودوست دارم تمام حسم رو

               با به قلم بکشم

               اما دلخونم

 

++ به نازی نگاه میکنم  کمی آرومم میشم توی این برهوت تنهایی



ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧید ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾید، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫید ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮیید، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید .

 

 

 

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ شما ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید .

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐنید ﭼﺸﻤﺎﻧتان ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪید ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨید ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧتان ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫید ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ .

ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪید ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮتان ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑید, ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎبید .

ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎ یتان شما ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐنید ﮐﻪ ﺫﻫﻨتان ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒتان ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ .

عکس ‏تحول درون‏

 

 

+ بدترین درد سخن گفتن هست به وقت سکوت

++ و دردناک ترین سخن.سکوت است به وقت  بودن وحرف زدن

+++ نمیدونی معنیش چیه؟ عشق است به وقت مردن یا مردن است وقت عاشقی

 

-------------- هنوزمدوستش دارمبه هر دلیلی که سخن گفت وبه هر دلیلی که

                  سکوت  کرد.فقط میدونم یا باید آدم باشه یا نباشه وقتی بودی  دیگه تا آخرش باش

                 و الا دلیلی نداشت منو ببری به امون و زمینم بزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا که زدی

مرحمم کن 

 

به  سخن و گفتن  واقعیت های   این چنین ظلمی  که به من روا داشتی ! گلم جانم.نفسمحقم نبود!!

 

بود؟؟؟؟


دوست دارم  ژولیا رو ترغیب کنم بازم گالری شو راه بندازه

 

هم توی فضای واقعی هم توی فضای مجازی

 

البته توی تلگرام یه کانال داره

 

که من و خودش ادارش میکردیم

 

همه کارای هنریشم 

گذاشته بود اونجا

منم کاری خودمو

 

+ گفته بودم!! من  کاری که بلدم  رو از ژولیا یاد گرفت

 حس کنید ریس اداره باشیو از کار آموزت یاد بگیری.

 افتخار میکنیم

کار آموز چیه 32 تا رشته رو حرفه ای بلده

کاراش هم خیلی خیلی ظریف و واقعا هنرمنده

 

+++++++ دوستانی که اینجا کامنت میذارندآدرس اسم بنویسند

               موقش که آدرس گالری رو میدیم به وبتون

++ کامنتای دیگه رو توی پستای خودش بنویسید

  

 

 

دوستان همیشه عزیزند برام چه در سکوت چه در فریادچه در آرامشچه اونی که فراموش کرد

و رفت.

 

تا هستیم همو در یابیم

 

سنگ قبر احساس نداره

 

___ فکر کنم دیگه  کم م موقش رسیده با اسم واقعیمشخصات واقعی و البته خاطرات واقعی بنویسم.همه دوستانم که فکر کنم اونایی که در حال حاضر کامنت دارند میدنمن حقیر رو دیگه تا حدودی که میشه گفت واقعی میشناسند.

می بینموت توی  پایگاه صالی خودم والبته در صوتر فعال شدن گالری ژولیا

مشکلی اصلا نداریم که بگید من آدرس ژولی رو دادم

چون توی بدترین زمان هیچ وقت هیچی ازش پنهون نداشتم

ندارم

کلا مدلم اینه

پس با فراغ بال عضو کانالش بشید

__ فعلا دعا کنید ترغیب بشه. برای خودشم خوبه.

 

      هر چی زمانش خوبه

      وقتی  دل به جایی محکم شد و سفت مثل دسته موتر هست محکم شد به بدن

      وقت گاز دادنه

       منم که دیونه تخته گاز دادن. سرعت هیجاندر عین خونسردی

       من عاشق رالی ام

+ خودمم ندونستم  آدرس گالری چه ربطی داشت به رالی

   ولی خوب همینه که هستکاریشم نمیشه کرد

    مانا باشید

   

 



ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧید ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾید، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫید ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮیید، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید .

 

 

 

 

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ شما ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید .

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐنید ﭼﺸﻤﺎﻧتان ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪید ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨید ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧتان ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫید ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ .

ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪید ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮتان ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑید, ﺳﮑﻮﺕ ﮐنید ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎبید .

ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎ یتان شما ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐنید ﮐﻪ ﺫﻫﻨتان ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒتان ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ .

عکس ‏تحول درون‏

 

 

+ بدترین درد سخن گفتن هست به وقت سکوت

++ و دردناک ترین سخن.سکوت است به وقت  بودن وحرف زدن

+++ نمیدونی معنیش چیه؟ عشق است به وقت مردن یا مردن است وقت عاشقی

 

-------------- هنوزمدوستش دارمبه هر دلیلی که سخن گفت وبه هر دلیلی که

                  سکوت  کرد.فقط میدونم یا باید آدم باشه یا نباشه وقتی بودی  دیگه تا آخرش باش

                 و الا دلیلی نداشت منو ببری به اسمون و زمینم بزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا که زدی

مرحمم کن 

 

به  سخن و گفتن  واقعیت های   این چنین ظلمی  که به من روا داشتی ! گلم جانم.نفسمحقم نبود!!

 

بود؟؟؟؟


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ماتیلــدا salesimkart ترش سیب قالب های فارسی وردپرس 1 مشاور پزشک برندینگ مشاور املاک علی کریمی مداد رنگی لمس کردن زمین