در حال مطالعه وب  یکی از دوستان بلاگفایی ها  بودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

که نوشته بود  داشتم کتابی میخواندم

 

کتابی که به سختی در دست فروشی های

 

خیابان انقلاب پیدایش کردم

 

خارج از اینکه موضوع کتاب چی بود  در لحظه واحد دو موضوع به ذهنم خطور کرد

 

و باعث شد این سکوتم رو برای چند لحظه ای بشکنم ودست به قلم بشم

 

اول: یاد گذشته افتادمیاد روزهای دانشجویی ، یاد پرسه های مداوم خودم توی

 

کتاب های پهن شده کنار خیابونتوی مغازه های دخمه  وار   انتهای ساختمون های

 

اول خیابون انقلاب تا سر 16 آذر

 

یاد اون روز افتادم که کتاب 3 جلدی  شمس وطغری رو که کتاب نفیسی بود رو پیدا کردم

حداقلش  کتاب برای من نفیس بود درسته از دستش دادم بخاطر امانت نداری 

یکی از وابستگاناما یادمه سه جلد رو توی دو روز مداوم خوندم  و روز سوم ریاضی 2 رو با نمره

9 افتادم

وسط اینجایی  که رسیدم موضوع دوم که به ذهنم رسیده  رو به زبان قلم جاری کنم  یه خاطره دیگه توی ذهنم متبادر شد

اونم وقتی بود  که سری دوم به جبهه رفته بودمعید سال 67 رو رد کرده بودیم

قبل اون توی گردان 156 بودم همون گردانی که توی عملیات کربلای 4 و 5  کلی از دوستام شهید شدند

که خود این یه وب لاگ جدا گونه داره که فعلا فعال نیست

یادم افتاد زمستون سال 66 که من اینبار بی سیم چی گردان بودم  و آماده شده بودیم  برای عمیلیاتی در غرب کشورکه بعدا گفتن بخاطر اینکه پل سر راه محور عملیات رو سیلاب بردهمنتفی هستو

گردان رو فرستادن مرخصیاما من دوست نداشتم برگردم مرخصی ماموریت گرفتم مستقیم رفتم شلمچه خط مقدم عضو گردان 159 شدمبعنوان پیک گروهان

 

وقتایی که یکی دو روز بر میگشتیم مقر ابادان  برای استراحت ( هتل کاروانسرا ) من یه جا بند نمی شدم

می رفتم توی شهر گشت دادن

 

وقتی از میون خونه های  مردم که غارت شده بود رد می شدم با هر  شی ئی   جلوه یه زندگی توی اون محل برام روشن می شد با اینکه سنی نداشتم وقبلا نرفته بودم اباداناما انگار آدم های  هر جایی که پا میذاشتم توسط دیدن بصری این اشیاء با من حرف می زدند.

گاهی یه مشت عکسگاهی کتاب

گفتم کتاب !

توی همون روزا بودیه  روزنه  یه در مخفی پیدا کردم به موتور خونه هتل و از اونجا رسیدم

به یه اطاقپر بود از کتاب های انباشته شده

 

ب حرص و ولع کتاب های پر پر شده رو میگشتم

 

یه کتاب پیدا کردم

پر  بود از داستان های کوتاه

کتاب برویم پیش قاضی نوشته کوروس بابایی

کتاب حاصل از داستان های واقعی مشکلات خانوادگی زوجی بود که با آب و تاب و هنر خاصی نوشته شده بود

 

اون کتاب رو هم سال ها داشتم اینقدر داستان های این کتاب جداب بود چندین دست  بین دوستان چرخید و بازم برگشت پیش خودم

هنوزم فکر کنم اگه کارتن های کتاب هامو باز کنمشاید  وسط کتاب های انبار شده باشه

خیلی خودنی بود

 

اون کتاب  قصه ای داشت مربوط به یه مهندس( مهندس ش یادمه ساشم مهندس قصه یادم نیستشاید همین روزا  بازم کتاب رو پیدا کردم و اومم نوشتم اخرین قصه رو توی این وب)

که الان فکر میکنم 70 درصد  اون آخرین داستان کتاب انگار زندگی خودم بود

+ از موضوع سوم صرف نظر میکنم  از اون فقط به این  بسنده میکنم   خدایی خیلی بده  ما آدمای  توی فضای مجازیحداقلش از همه فضای مجازی فقط همین بلاگفا رو بگم بهترهچون بلاگفا  یه جور حیاط خلوتمجازیه و برای هر کسی دفترچه خاطرات دیجیتالی هستش

 

خدایی خیلی قشنگ نیست ما به آدم های  این فضا بعنوان یه کتاب نگاه کنیم

من میگم اگه قرار بود آدما کتاب باشند خودشون داستان خودشون رو می نوشتنداونوقت می شد بازگو کردن وروایت

اینجا خوندن بدون قضاوت مشکلی نداره

 

یا وقتی مردند این ادما یکی بیاد خاطره هاشون رو بنویسهاینجا هم اشکالی نداره.بخونیم اون  ها رو بعنوان یه کتاب برای درس گرفتنبرای  رفع کنجکاوییا هر چی

 

اما وقتی یه آدم زنده است

از خاطرات روزانه ش ی نویسه

از مشکلات

از حس هاش

از هر چی

یادمون باشه اینجا دیگه با کتاب  سر وکار نداریم

 

اینجا با یه قلب سر و کار داریم

یه وقت سراغ این ادما نریم قلبشون رو برای خودمون بعنوان کتاب باز نکنیم

 

یادمون باشه وقتی یکی قلبش میزنه

یعنی نبض زندگیش

 

یعنی محل رازش

 

یعنی محل عشق

 

خونه عشق ادما رو  با کنجکاوی  بعنوان یه کتاب نخونیم

 

خونه دل ادما رو اگه هم باز کردیمم

 

برای این باز کنیم

 

که عطر گل یاس و مریم رو توی اون خونه  پر کنیم

 

و نریم برای رو کردن دست دلی برای

این بریم

که دست دلی رو بگیرم

یادتون باشه

قلب آدما خونه خداست

 

خونه دلتون پر ازعطر گل یاس ومریم

 

م( اشیل  2.24    نهم اسفند 97)

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت آرایشی بهداشتی مینو :) مدرسه نیکان مهندسی عمران-زلزله(محمدجواد خسرویانی) مهشید زهره‌بندیان امیر گرافیک | انجام خدمات گرافیکی دل نوشته هایی برای نورون های آینه ای تک ترانه وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی | یونس صادقی Abby